آشنایی یک پسر یا دختر با یکدیگر
روز اول:
پسر: سلام
دختر : سلام
پسر: چطوری؟
دختر : بد نيستم مرسی
********
هفته اول :
پسر: سلام
دختر : عليک سلام
پسر: چطوری؟
دختر : بد نيستم مرسی . تو چطوری؟
هفته دوم :
پسر: سلام
دختر : عليک سلام . چطوری؟
پسر: قربانت . بد نيستم . تو چطوری؟
دختر : مرسی .... خوبم !
هفته سوم :
دختر: سلام
پسر: سلام . چطوری ؟ خوبی؟
دختر: مرسی خوبم . خيلی خوبم و يک نگاه معتی دار به پسر .
هفته چهارم :
دختر : سلام عزيزم . چطوری ؟ خوبی؟
پسر: سلام عزيز دلم . مرسی بد نيستم . تو چطوری ؟
دختر : مرسی . می دونی ؟ می خوام يک چيزی بهت بگم . نمی دونم الان بگم يا بعد؟
پسر: بگو عزيزم
دختر : نه ... حالا زوده ..... باشه بعد !
هفته پنجم :
دختر : سلام عزيزم ... چيزی که هفته پيش می خواستم بهت بگم اين بود که دوستت دارم ... عاشقتم ... زندگی بدون تو برام بی معنيه . تمام آينده خودمو با تو می بينم . اگه تو نباشي آينده برای من هيچه !!!!!!
- و کلی از اين حرفها ...... و پسر باور می کنه !
هفته ششم :
پسر: امروز يک دختری توی خيابان آمد از من يک آدرس پرسيد . منم ...
دختر: ديگه چی ؟!!! دلمو شکستی . تو که می دونی من چقدر حسودم ! چرا اين کارو کردی ؟
پسر: من که کاری نکردم فقط جواب سوالشو دادم .....
دختر : يک قول به من می دی؟
پسر: بله
دختر : قول بده ديگه با هيچ دختری حرف نزنی
پسر: باشه عزيزم قول می دم
روابط سالم و صميمی و رمانتيک ادامه دارد .....
ماه هجدهم :
دختر : برام خواستگار آمده
پسر: غلط کرده .....
دختر: چرا؟ خوب طوری که نيست اونم بالاخره آدمه !!!!
پسر : تو چه جوابی بهش دادی ؟
دختر : هنوز هيچی !
پسر: ما کلی قرار مدار با هم داشتيم ! حالا می خوای اونو بذاريش جای من ؟
دختر : يه چيزی رو می دونی ؟ اون هيچ وقت نمی تونه جای تو رو بگيره !
پسر: من چيکار کنم ؟
دختر : نمی دونم ! فقط به من قکر نکن ! من اگه بدونم تو به من فکر می کنی آب خوش از گلوم پايين نمی ره ! میگم برو زودتر زن بگير !!!!!!
پسر : حسوديت نمی شه ؟
دختر : نمی دونم چرا ديگه از اين که تو رو با دختر ديگه ای ببينم حسوديم نمی شه !!!
پسر: در فکر و خيال خود ..... من می دونم چرا !!!!!!!
بعدش پسر از خاطرات خوش گذشته می گه و دختر هم برای خالی نبودن عريضه سنت آبغوره گيری رو اجرا می کنه !
دوران خوش دختر و دوران تحول پسر شروع می شه !
ديد پسر نسبت به دختر ها عوض می شه . قلبش نسبت به واژه هايی از قبيل دوستت دارم عاشقتم و ..... مقاوم می شه !
حالا اگر مورد مشابهی برای پسر پيش بيايد در آينده :
روز اول :
پسر : سلام
دختر : سلام
پسر : ميايی خونمون ؟
دختر : نه !
پسر : مگه به من اعتماد نداری ؟
دختر : چرا ...ولی خووووووب !!!!
در اينجا پسر مراسمی بنام مخ زنی را شروع می کنه و موفق هم می شه علتش هم حرفهايی هست که بتازه گی از دختر قبلی ياد گرفته !
پسر : تو که می دونی من چقدر دوستت دارم
دختر : آره ..... ولی ..... آخه ......
پسر : من قول می دم برای خواستگاريت بيام و بگيرمت !!
دختر : جدی می گی ؟؟؟؟ و قند توی دلش آب می شه !!!!!
پسر : آره قربونت برم ... و با يک نگاه عاقل اندر سفيه به دختر
يواش يواش دل دختر نرم می شه و رضايت می ده !
و پسر : پس بريم ؟؟؟؟؟؟؟
عصر همان روز :
ريييييينگ ........ رييييينگ ......
پسر که با رفتن دختر به خواب عميقی فرو رفته در حاليکه خسته است با زحمت و غرغر گوشی را بر می دارد !!
پسر : بله ؟ بفرمايين .
دختر : سلام
پسر : سلام چطوری ؟
دختر : مرسی . باهات کار دارم !!!!
پسر : تو که يک ساعت نيست از اينجا رفتی ؟؟؟؟؟!!!!!!
دختر : می خوام دوباره ببينمت !!!!! فردا بيام خونتون ؟!!!!!
پسر : در حاليکه موفقيت بزرگی کسب کرده می گه چرا که نه !!!!!!!!